الهه ی الهام
انجمن ادبی

 شاید در روزگاران نخستین زندگی بشری «قصه» گریزگاهی بوده است که انسان ترسیده از سایه ها و تایکی ها را به راحتی و آرامش می رسانده است.موقعی که مردان جنگجو و شکارچی قبیله دور آتش حلقه می زدند و در روشنای همان گل آتش از ظلمت پیرامونشان فارغ می شدند و با خیال پردازی های خود نقاط قوت و ضعف را می سنجیدند و با توجه  به گذشته و حالشان آینده را ترسیم می کردند.

این خیال پردازی و خیالبافی و قهرمان سازی ها، قبیله به قبیله و نسل به نسل انتقال و گسترش می یافت و شکل اسطوره و افسانه ی اقوام و ملل را به خود می گرفت. برای همین اقوام کهن هر کدام برای خود افسانه ها و اسطوره هایی دارند که به آن ها می بالند؛ افسانه های ایرانی، هندی، یونانی، چینی و ... و ملت های جدید هم برای اثبات پیشینه و دیرینگی خود به خلق افسانه ها و اسطوره هایی دست می زنند تا در تاریخ تمدن و فرهنگ بشر جایی برای خود باز کنند.

اما واقعاً امروزه چه نیازی به ساخت و پرداخت افسانه و اسطوره است؟ آیا حتّی کودک امروز می پذیرد که پهلوانی هفت گور را برای یک وعده ی غذایی به سیخ بکشد و کباب کند ؟یا چشم و پاشنه ی شخصی به هنگام غسل تعمید توسط کاهن و روحانی مذهبی در آب مقدس، آب نخورده باقی بماند و غیر از چشم یا پاشنه اش تمام بدنش رویین و ضد گلوله شود؟ آیا قابل قبول است که تیری از چله ی کمانی رها شود و کوه ها و دریاها و دشت ها را در نوردد و در دورترین نقطه ی ممکن، بر تنه ی درختی بنشیند و مرز دو امپراطوری باستانی را معیّن کند.

شاید زمانی شنیدن و تصور و تجسم این گونه قصه ها، سرگرم کننده و دلنشین و حتی آفتخار آفرین به نظر می رسید، اما آیا واقعاً امروزه چنین است؟!همانطور که همه چیز بنا به ضرورت و نیاز بشر تغییر می کند، مثل شکل لباس و نوع تغذیه و کیفیت وسایل زندگی و حتی زبان و گویش؛ قصه و شعر و داستان هم باید تغییر شکل  بدهند و مانند سایر پدیده ها متناسب نیاز انسان امروز ساخته و پرداخته شوند.

داستان نویس امروزی نباید موعظه کند، اندرز بدهد  و یا تبلیغ کند. وظیفه ی نویسنده ی امروز تنها نشان دادن است. شاعر و نویسنده و یا هر هنرمندی موظّف است مانند آینه آن چه را می بیند به مخاطبش نشان دهد، زشتی و زیبایی را با هم  و همچنین به شعور مخاطبش احترام بگذارد و اجازه بدهد که او هم بتواند ببیند و و تشخیص بدهد و تصمیم بگیرد.

هنر واقعی یک نویسنده در غافلگیر کردن خواننده است. یورشی غافلگیرانه بر باورهایی که برای او به صورت روزمرّگی در آمده است. نویسنده ی خوب این پرده های عادت را کنار می زند و چشم خواننده اش را می شوید تا جور دیگر ببیند و او را وادارد با پای برهنه بر شن و ماسه گام بردارد و بدون چتر در زیر باران قدم بزند.

عنصر اصلی بیشتر  داستان های امروزی حسرت و آرزوست نه غول و دیو و چراغ جادو  و هفت دریا و هفت کوه و سی مرغ و چهل دزد و سیصد سربازو... نویسنده ای در یکی از داستان هایش می گوید:« دلم می خواهد به سرزمین دیگری بروم. دلم می خواهدبه جایی بروم که همه چیزش با اینجا تفاوت داشته باشد.»

خواندن داستان یک فعالیت ذهنی است که به تجربه ی آدمی معنی می دهد؛ برایش جهان های تازه ای را کشف می کند و او را به آگاهی و آزادی می رساند. روزی را در نظر بگیرید که در آن یک داستان خوب خوانده اید.در آن روز احساس خرسندی  و شادی و تعالی می کنید و حسرت روزهایی را می خورید که در آن داستانی نخوانده اید.

لسلی لوئیس در نقد داستانی از ادگار آلن پو و به طور کلّی در توصیف داستان می نویسد:«اثر هنری حکم زندگی را پیدا می کند که می توان در هوای آن تنفس کرد و نه تنها انتقاد از زندگی است؛ بلکه جزیی از زندگی است.ضمیمه ای خلق شده بر زندگی است. اتاقی درون خانه ی زندگی است. یکی ازارزش های  های اثر داستانی آن است که خواننده را ناگزیر می سازد مدتی در جهان آن زندگی کند و از آن پس، برای همیشه، کما بیش متفاوت با گذشته به زندگی ادامه دهد. کار هنری کاری شبه خدایی است؛ در عین حال که به قدرت هنرمند نیاز دارد به او قدرت نیز می بخشد.»

گابریل گارسیا مارکز نویسنده ی بلند آوازه ی کلمبیایی معتقد است:« مردم دیر یا زود به جای گفته های خودکامگان، سخن نویسنده را باور خواهند کرد. در آن روز نویسنده اعتبار نخستین خود را باز خواهد یافت  و صندلی خود را بار دیگر تصاحب خواهد کرد.»

چنین باد! 

یک شنبه 5 شهريور 1391برچسب:قصه,حسن سلمانی, داستان, اسطوره, :: 10:37 :: نويسنده : حسن سلمانی

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 65 صفحه بعد

آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان الهه ی الهام و آدرس elaheelham.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان